1وضعیت کنونی دانش کلام
وضعیت کنونی را در نسبت با گذشته تاریخی دانش کلام باید سنجید و تحلیل کرد.
دانش کلام تنها و نخستین دانشی بودهاست که در طول قرون مختلف اسلامی، بار معرفت عقلانی اسلامی را بر دوش کشیده است.
2کارویژههای دانش کلام
علم کلام سه کار ویژه مهم را همواره داشته است:
۱.تنها مرجع برای تبیین مفاهیم بنیادین دینی بوده و به مهمترین پرسشهای انسان مسلمان، پاسخ معقول داده است
۲.یک تنه در مقابل اندیشههای رقیب ایستاده و دفاع کرده است
۳.به نیازهای سایر علوم اسلامی پاسخ داده است
این کارویژههای علم کلام هیچ بدیل و جایگزینی در بین سایر علوم اسلامی ندارند
3عوامل افول علم کلام
دو عامل اصلی سبب شد که به تدریج جایگاه کلام دچار افت و افول شود، به طوری که در طول دو سده گذشته، شاهد کمرنگ شدن نقش کلام و زاویه نشینی آن در مقایسه با دانشهای دیگر نظیر فقه و فلسفه(هم در جامعه دینی و در حوزههای دانشی) بودهایم:
۱.عامل بیرونی: برآمدن رقیبان جدید که مدعیان تامین همان نیازهای معرفتی و تضمین پاسخ به آن پرسشها بوده اند. این رقیبان را در چهار شاخه می توان دسته بندی کرد:
أ.فلسفه اسلامی که در دورههای پیشین نقش مساعدت و خدمت به دانش کلام را داشت، به تدریج به رقیب جدی دانش کلام تبدیل شد
ب. عرفان با ایجاد سامانهای نظری و فلسفی، ادعا کرد که نه تنها به نیازهای معنوی انسان پاسخ می دهد، بلکه پرسشهای بنیادین او را نیز به صورت معقول پاسخ می دهد
ج.فلسفههای جدید غربی از دوره دکارت و هیوم و اخیرا فلسفه دین و الهیات جدید مسیحی که برآمده از همان فلسفههای جدید و در پاسخ به همان پرسشها و چالشها بود
د. علوم جدید که در شاخه طبیعی از زمان نیوتن و کپلر و در حوزه علوم انسانی از زمان آگوست کنت داعیه جانشینی الهیات و فلسفه را در سر می پروراندهاند.
۲.عامل درونی: به دلیل فقدان نوسازی دانش کلام، به تدریج این دانش، دچار رنجوری و ناتوانی درونی شد و به جای حضور فعال در صحنه مواجهه با عرصههای نوینی که عصر جدید به بارآورده بود، به بازتولید درونمایههای گذشته و شرح و تعلیقه بر میراث کلامی رویآورد.
این عوامل را در ضمن آسیبها و کاستیهای کلام برخواهیم شمرد.
4آسیبها و کاستیهای علم کلام
۱.فقدان یک دانشِ پایه نظری و عقلانی روزآمد:
در گذشته، «لطیف الکلام»معتزلی و «امورعامه» فلسفی به ترتیب به مدد دانش کلام آمدند و از این رو، با نارسائیهای این دستگاههای عقلانی، کلام نیز به ضعف و سستی گرایید. پالایش و نوسازی این گفتمان عقلانی پایه، یک ضرورت انکارناپذیر است.
۲.کم توجهی یا بیتوجهی به پرسشهای سهمگین دوران جدید:
مادیت و الحاد جدید و یا اومانیسم، عقل گرائی و تجربه گرائی مدرن هر کدام بستری برای اندیشههای رقیبِ الهیات دینی بوده اند.
۳.ساختار دانشی و نظام طبقه بندی :
ساختار علم کلام، تعبدی و توقیفی نبوده است و امروز به یک کلیشه تبدیل شده و نیازمند نوآوری است.
هاضمه ساختار سنتی در کلام برای پذیرش مسالهها و محورهای جدید چندان اماده نیست.
۴.روش شناسی کلام به تقلید از فلسفه، کاملا نظری و انتزاعی شد و سایر روشهای پژوهش را از دست داد. در این جا دو اشکال اصلی وجود دارد:
اولا، روش عقلی منحصر در روش برهان فلسفی نیست (نقدهای ما را بر معرفت شناسی فلسفی ببینید)
ثانیا، سایر روشهای علمی همچون روشهای تجربی، تاریخی، آماری، هرمنوتیک، معناشناختی و ... نادیده گرفته شد
[به این ترتیب دانش کلام مزیت نسبی خود را از دست داد]
۵.غلبه رویکرد جدلی و غفلت از درونمایههای بلند معارف وحیانی
[منظور از «جدلی» این نیست که فیلسوفان می گویند که علم کلام به استدلالهای اقناعی بسنده می کند، بلکه کلام در عقلانی بودن نه تنها دست کمی از فلسفه نداشته، بلکه گاه عقلانیتر است. منظور از جدلی بودن کلام این است که کلام اسلامی در نقطه تماس درگیریهای دینی و فرقهای زاده شد و این رنگ همچنان بر سیرت و صورت کلام و متکلمان ماند و از این رو، علم کلام بیشتر بر «مباحث مرزی» متمرکز شد.
این در حالی است که دین برای رشد و تعالی مومنان و جامعه ایمانی آمده است و این مباحث در علمکلام کمتر مجال طرح یافت
۶.توجه به نیاز نخبگانی و غفلت از نیازهای فکری جامعه و توده مؤمنان و در نتیجه، رشد زبان نخبگانی در کلام که رفته رفته فاصله متکلمان را با اقشار دیگر جامعه بیشتر کرد
۷.تمرکز بر نیاز ذهنی و عقلی و کم توجهی به نیاز معنوی و قلبی
همین ویژگی سبب شده است که کلام همچون فلسفه به یک ادبیات خشک و خالی از روح نشاط و شورانگیزی معنوی تبدیل شود و از همین روی، با خلأ معارف فطری و قلبی در کلام، مخاطبان به سمت گرایشهای صوفیانه و یا حلقه های عرفانی کاذب سوق پیدا می کنند.
۸.فاصله گیری علم کلام از دانشهای دیگر
این جدائی نه تنها سبب افول کلام و اعتبار آن شد بلکه دانشهای زیرین (نظیر فقه و اخلاق) را نیز دچار نقص و کمبود ساخت.
5راهکارهای نوسازی دانش کلام
هر چند از محورهای بالا میتوان به راهکارها نیز راه یافت، اما سه محور در مسیر تحول دانش کلام بیش از سایرین اهمیت دارند:
۱.کلام بر محور «معارف وحیانی» توسعه وتکامل یابد و قرآن و روایات اهل بیت(ع) در متن اندیشهورزیهای کلامی ورود یابد.
۲.پاکسازی و نوسازی در چارچوب و روششناسی دانش کلام جدی گرفته شود. این مهم هم در مورد روشهای گذشته و همدر مورد روشهای جدید پیشنهاد می شود
۳.حوزه ها و نیازهای نو و درگیر به یک اولویت اساسی در علم کلام تبدیل گردد و تلاش در جهت پاسخگوئی تخصصی و حرفهای به معضلات فکری موجود در بین قشر جوان و ورود در آسیبهای فرهنگی مورد اهتمام اصلی قرار گیرد.