نقد عقل نظری در فلسفه اسلامی
برگزار کننده: دانشگاه فردوسی و رضوی
زمان: 30 آبان 1397
(سخنرانی استاد محمد تقی سبحانی در همایش «جایگاه عقل در کلام و فلسفه»)
1.چند نکته مقدماتی:
*دستگاه معرفتشناسی در فلسفه اسلامی از اساس، یک دستگاه ارسطوئی است که بر خلاف سایر بخشهای دیگر فلسفه، از کمترین تحول و تکامل برخوردار بوده است.
* این دستگاه معرفتشناختی هم در سنت اسلامی و هم از سوی فیلسوفان جدید غربی، بارها مورد نقض و انتقاد قرار گرفته است (رک به متن صوتی جلسه).
اما علیرغم نقدهائی که در طول تاریخ، هم به منطق ارسطو و هم به عناصر دیگر نظریه معرفت در این فلسفه صورت گرفته، اما فیلسوفان با مقاومت و انجام اصلاحات موضعی، تلاش کردهاند که این پیکره معرفت شناسی را همچنان پابرجای نگاه دارند.
* حجم چالشها (نقضها و نقصها) در معرفتشناسی فیلسوفان چنان انباشته شده که دیگر نگاهداشت این بنیاد معرفتشناختی به هیچ روی ممکن و مصلحت نیست و اصرار بر این تلقی و روش در فلسفه جز رکود تفکر عقلی و ماندن در تکرارها و تناقضها حاصلی نخواهد داشت.
*این بحث اجمالی فراخوانی است به ایجاد تحول و تکامل در نظریه معرفت فلسفی. و از این رو در بین وجوه مختلف بحث، تنها به گزیدهای از نقدهای بر عقل نظری در فلسفه اسلامی بسنده می کنیم. از این رو در مباحث مرتبط با عقل فلسفی از مباحث هستیشناختی و نفسشناختی عقل، سخن نمیگوییم و در مباحث معرفت شناسی عقل هم تنها به ارزش ادراکات عقل نظری بسنده کردهایم.
با تذکر این نکته که به دلیل حضور برخی دانشجویان در نشست، تلاش شده است که مباحث به صورت سادهتر و روشنتر بیان شود، محورهای نقد را دنبال می کنیم.
2سه گام در نظریه معرفت فلسفی:
مباحث معرفتشناختی فیلسوفان را در سه محور کلی می توانتقسیم کرد:
۱.تعریف وماهیت معرفت(علم)
۲.روش و فرایند دستیابی به معرفت
۳. نتیحه ومحصول معرفت فلسفی
به همین ترتیب، مباحث را پی می گیریم و با تبیین دیدگاه فلسفی، به برخی از نقدها اشاره می کنیم.
3.تعریف معرفت از منظر فیلسوفان:
فیلسوفان مسلمان به پیروی از ارسطو، ماهیت معرفت را «حصول صورت شیئ نزد عقل» تعریف می کنند و با تقسیم صورت به تصور و تصدیق، معرفت فلسفی را در همین چارچوب دنبال می کنند
درست است که به تدریج فیلسوفان دریافتند که آدمی از نوع دیگری از معرفت به نام «علم حضوری» برخوردار است که بدون واسطه صورت، نفس وحالات نفسانی خودش را مییابد و از این رو علم را به «حضور شیئ لشیئ» تفسیر کردند، اما همچنان بر این نکته نیز پای فشردند که علم حضوری تا مادام که به «صورت»تبدیل نشود، در دستگاه معرفت فلسفی به کار نمی آید.
پس باید گفت که ماهیت علم فلسفی همان صورت شیئ است که برای نفس به صورت علم حضوری، تحقق می یابد.
*نقدها:
۱. هیچ دلیل روشنی برای وجود «صورت» به عنوان واسطه معرفت، در دست نیست و ادلهای که برای این موضوع آوردهاند، محل تامل و اشکال است
۲. بر فرض که فی الجمله وجود صورت را در فرایند علم بپذیریم، اما کلیت و عمومیت آن، محل تردید است. برای مثال، شیخ اشراق در علم به محسوسات یا مشاهدات، به وجود صورت باور ندارد.
۳. این که بر لزوم صورت و اتحاد آن برهان آوردهاند که علم به معنای حضور و حضور به معنای «اتحاد وجودی» میان عالم و معلوم است، یک مغالطه اشتراک لفظی و یا دست کم استدلال بدون حد وسط لازم است.
۴. پذیرش صورت در فرایند معرفت، دشواری «مطابقت» میان صورت و مصداق(یا تطابق ذهن و عین) را به شدیدترین وجه آن پیش می آورد، این مشکل، نه تنها در معرفت شناسی فیلسوفان معضلاتی را به بار آورده که تاکنون ناگشوده باقی مانده است، بلکه دستگاه جهانشناسی و نفسشناسی فلسفه اسلامی را نیز به بحران دچار ساخته است(رک به صوت نشست)
۵. دشواری بعدی در باب «منشأ صورت» و چگونگی پیدایش آن در نفس است که فلاسفه را سخت به مشکل و گاه تناقضگوئی کشانده است (رک به صوت جلسه)
ادامه در قسمت دوم
نقد عقل نظری در فلسفه اسلامی
4. روش و فرایند معرفت فلسفی
فیلسوفان روشهای عقلی در معرفت را به سه گونه قیاس و استقراء و تمثیل تقسیم می کنند و تاکید می کنند که تنها روشی که در فلسفه متافیزیک به کار می آید، همان قیاس است و آن دو دیگر، به یقین و معرفت مطلوب نمی رسد.
آنها سپس با تقسیم مواد قیاس به پنج گونه خاص ( برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه) تنها راه صحیح را برهان می دانند.
فلاسفه برهان را یقینآور(خواهیم که منظور معنای خاصی از یقین منظور است) و دیگر صناعات را غیر یقینی می دانند و برای یقین شش مقدمه بدیهی برمیشمرند که دیگر گزارههای فلسفی به این ششتا باز می گردد: اولیات، مشاهدات، تجربیات، متواترات، فطریات و حدسیات.
*نقدها:
۱. برخی از این مقدمات، بدیهی نیستند، بلکه چنان که خود تصریح کرده اند، در پشت خود، قیاسات مخفی دارند و از این رو اینها را نباید از مبادی اولیه برهان دانست بلکه خود نظری هستند و نیازمند اثبات. تجربیات، فطریات و متواترات از این دست می باشند و حدسیات را هم بنابر تقریر مشهور باید از همین دست به حساب آورد. پس تنها اولیات و حسیات از مبادی اولیه می باشند و بقیه به اینها باز می گردند.
۲. به جز اولیات و مبادی دیگر که به اولیات برمی گردد، بقیه گزارهها یا اصلا یقینی نیستند و یا اگر هم یقینی بشوند، یقین مورد نظر فیلسوفان نیستند و عملا در دستگاه فلسفی به کار نمی آیند
۳. گزارههای اولی که گفته می شود که تصور موضوع ومحمول برای تصدیق آنها کفایت می کند، غالبا یا قضایای همانگوی( tautological) و یا قضایای تحلیلی(analytic) هستند و این گزارهها هیچ گزارشی از جهان واقع نمیدهند.
اما گزارههای اولی که ترکیبی(synthetic) هستند، چنان محدود و اندکشمارند که به هیچ روی با آنها نمیتوان به یک معرفت متافیزیکی مناسب دست یافت.
۴. با بررسی استدلالهای فیلسوفان در طول تاریخ معلوم می شود که آنها خود به این منطق برهانی التزام نداشته و از مبادی غیر یقینیِ فراوانی در ادله خود استفاده کردهاند که خود تایید می کند که منطق برهان به معنای معهود، در فلسفه چندان مصداقی ندارد.
5. حاصل معرفت فلسفی
فیلسوفان به صراحت ادعا می کنند که برهان، ما را به «یقین به معنای اخص» می رساند و در تعریف آن می گویند که برخلاف یقین عام که همان اعتقاد جازم است، در یقین خاص، علاوه بر اعتقاد جازم، «محال بودن نقض گزاره» هم وجود دارد.
به عبارت دیگر، اگر در یقین عام «لایحتمل نقیضه» مطرح است، در یقین خاص «لایمکن نقیضه» وجود دارد.
*نقدها:
۱.چنان که گذشت، هیچ یک از مبادی برهان به جز اولیات، از ویژگی یقین خاص برخوردار نیستند و از این رو، فیلسوف مسلمان باید همه مدعیات فلسفی خود را با اولیات (گزارههای ترکیبی پیشین) به سرانجام برساند که آن هم ناممکن است
۲.حقائق جهان از تنوع فراوان برخوردار است و بخش بزرگی از واقعیت هستی، پدیدههائی است که از طریق احساس، تجربه، استقراء، تاریخ و وحی به ما می رسد و تفسیر هستی بدون در نظر گرفتن این حقائق، نارسا و ناراست است. گزارههای اولی غالبا به حقائق عام و انتزاعی بازمی گردد و به تنهائی کاروان فلسفه را به مقصد نمی رساند.
6. نتیجه
دستگاه معرفت شناسی فلسفه، با هدفگیری برای دستیابی به یقین خاص، عملا نه تنها معرفت فلسفی را از روشها و مبادی گوناگون معرفت انسانی و الهی محروممی کند، بلکه قلمرو فلسفه را به حوزهها و موضوعات خاص کلی و انتزاعی محدود می کند و در عمل هم نمی تواند به وعده خود برای التزام به یقین خاص وفا کند.