/*3177
دفاع تبیینی از خداباوری به همت گروه کلام پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی منتشر شد. ✅✅ کتاب دفاع تبیینی از خداباوری (بررسی دیدگاه ریچارد سوینبرن) به قلم دکتر منصور نصیری در 350 نسخه و در 245 صفحه از سوی نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی روانه بازار کتاب شد.

چکیدۀ کتاب

روش رایج در علم این است که دانشمندان، نخست، پدیده‏ای را مشاهده می‌کنند و آنگاه برای تبیین آن، فرضیه‌ای را مطرح می‌کنند که به بهترین نحو آن پدیده تبیین می‌کند. آنها، برای انتخاب بهترین تبیین، و به تعبیر دیگر برای دستیابی به فرضیه‏ای که بیشتر و بهتر از سایر فرضیه‏ها آن پدیده را تبیین می‏کند ملاک‌هایی را به کار می‌برند. و از ره‏آورد به کارگیریِ آن ملاک‏ها به بهترین فرضیه، یعنی به فرضیه‏ای که بهتر از سایر فرضیه‏ها پدیده یا داده‏های مورد نظر را تبیین می‏کند، دست می‏یابند.

 از نظر سوینبرن می‏توان همین فرایند را در فلسفۀ دین نیز جاری کرد. در فلسفۀ دین و در مباحث خداشناسی نیز می‏توان پدیده‏هایی را در نظر گرفت که نیازمند تبیین‏اند. آنگاه، برای تبیین آنها، فرضیه‏هایی را ارائه و سپس بهترین آنها را با توجه به همان ملاک‏های مطرح در علم انتخاب کرد. بر این اساس، ساختار استدلالی وی، در قالب استنتاج بهترین تبیین پیش می‌رود. در این نوع استدلال، با توجه به داده‌هایی که در اختیار داریم، برای تبیین آن داده‌ها، فرضیه‌ یا فرضیه‌هایی را از آنها استخراج و استنباط می‌کنیم؛ سپس فرضیه‌ای را که بهتر از سایر فرضیه‌ها، داده‌های موجود را تبیین کند، به عنوان «بهترین تبیین» انتخاب می‌کنیم.

ادعای سوینبرن این است که در میان فرضیه‏هایی که ارائه می‏شود، فرضیه «خداباوری» بهتر از سایر فرضیه‌ها (نظیر مادی‌گرایی و انسان‌گرایی)، داده‌های مورد نظر ما، نظیر نظم جهان، وجود جهان، تجربه‌های دینی و جز آن را تبیین می‌کند و از‌این‌رو، خداباوری بهترین تبیین برای این داده‏ها قلمداد می‌شود و به این ترتیب، عقلانیت خداباوری اثبات می‌شود. از نظر سوینبرن، فرضیه خداباوری حقایق حل‌ناشده‌ علم را تبیین می‌کند؛ حقایقی نظیر وجود جهان، قوانین علمی، نقش قوانین علمی ‏در این جهان، اشتمال جهان بر انسان‌ها و حیوانات هوشیار، معجزات، و تجارب دینی انسان‌ها.

کتاب پیش رو، درآمدی بر تبیین و بررسی این دیدگاه سوینبرن است. فصل‏های کتاب را برای رسیدن به این هدف به صورت زیر تدوین کرده‏ایم: فصل نخست درآمدی بر معرفی سیر فکریِ سوینبرن و ساختار استدلالی اوست. با توجه به اینکه دیدگاه وی در چارچوب بحث تبیین پیش رفته، در فصل دوم به بررسی ماهیت تبیین و انواع آن پرداخته‏ایم. این کار برای معرفی دو نوع تبیین (تبیین طبیعی یا علمی و تبیین شخصی) و توضیح تبیین نهایی که دو عنصر از عناصر اصلی دیدگاه اوست انجام شده است. فصل دوم در واقع، مباحث مربوط به توصیف تبیین را تشکیل می‏دهد. به همین مناسبت و در گام بعدی در فصل سوم به بحث دربارۀ توجیه تبیین پرداخته‏ایم و معیارهای مربوط به توجیه تبیین را در دو بخشِ معیارهای احتمال پیشینی و معیارهای احتمال پسینی بررسی کرده‏ایم تا ابزارِ اصلیِ انتخاب تبیینِ برتر را به عنوان تبیین نهایی به دست دهیم. در فصل چهارم به بحث دربارۀ خداباوری به عنوان یکی از تبیین‏هایِ رقیب با تبیین‏های دیگر پرداخته‏ایم. سوینبرن معتقد است که باید زنجیرۀ تبیین‏ها به یک نقطۀ پایانی ختم شود؛ نقطه‏ای که «پایانۀ تبیین» بوده و همۀ تبیین‏ها به آن ختم می‏شود. از نظر سوینبرن، خداباوری شایستگیِ لازم برای این عنوان را دارد. برای اثبات این ادعا باید گزینه‏های دیگری را هم که به عنوان تبیین نهایی و پایانۀ تبیین مطرح شده‏اند معرفی شوند و آنگاه همۀ آنها با توجه به دو دسته از معیارهای مربوط به سنجش احتمال پیشینی و احتمال پسینی سنجیده شوند. بر این اساس، در بخش دیگری از این فصل به معرفی سایر گزینه‏ها و آنگاه سنجش آنها با توجه به دو معیار فوق پرداخته‏ایم. در فصل پنجم، به استدلال‏های مربوط به اثبات و رد وجود خدا پرداخته‏ایم. این استدلال‏ها در چارچوب تبیین مطرح شده‏اند و هم از این رو، هر یک از آنها در مقدمات خود پدیده‏ یا قرینه‏ای را مطرح می‏کنند و در واقع، بهترین تبیین برای آن را خداباوری می‏دانند و به این نتیجه راهنمون می‏شوند که قرینه یا پدیدۀ مزبور بدون فرض خدا نامحتمل یا بسیار نامحتمل است و با فرض وجود خدا محتمل‏تر می‏شود. معنای دیگرِ این سخن آن است که این قرینه یا داده باعث محتمل‏تر شدن فرضیۀ خداباوری می‌شود. سوینبرن برای آنکه صحت این استدلال را نشان دهد می‏کوشد نشان دهد که احتمال پسینیِ خداباوری (یعنی احتمال خداباوری با در نظر گرفتن این جهان فیزیکی)، بیشتر از احتمال پیشینیِ آن (یعنی احتمال آن بدون در نظر گرفتن این جهان فیزیکی و صرفا با در نظر داشتن معرفت پس‏زمینه‏ای) است. البته، نگاه سوینبرن به این استدلال‏ها به نحو انباشتی است به این معنا که با لحاظ مجموع آنها در کنار یکدیگر وجود خدا با در نظر گرفتن آنها محتمل‏تر از وجود خدا بدون در نظر گرفتن آنها (و صرفا در نظر گرفتن ویژگیِ قبلی) می‏گردد. پس هر ویژگیِ جدیدی که در مقدمات هر یک از استدلال‏ها ذکر می‌شود قرینه یا شاهدی برای اثبات وجود خدا می‏شود و باعث می‌شود که احتمال وجود خدا با در نظر گرفتن آنها، بیشتر از احتمال آن بدون در نظر گرفتن آنها (و فقط با در نظر گرفتن ویژگی یا ویژگی‏های ‏قبلی) شود. برای مثال، استدلال از طریق نظم زمانی (یعنی استدلال از طریق یکنواختی واحد و یکپارچه جهان فیزیکی و رخدادهای آن، برای رسیدن به قوانین طبیعی ساده در جهان) نشان می‌دهد که احتمال وجود خدا، با در نظر گرفتن نظم، بیش از احتمال آن بدون در نظر گرفتن نظم است؛ چرا که وجود خدا (اگر وجود داشته باشد) تبیین می‏کند که چرا قوانین طبیعت وجود دارند، و هکذا. پس با اضافه شدن هر قرینه یا داده جدید در جهان (که همان ویژگی‏های ‏جهان است و در مقدمه هر یک از استدلال‏ها ذکر می‏شود) احتمال وجود خدا با در نظر گرفتن آنها بیشتر از احتمال وجود خدا بدون در نظر گرفتن آنها (و فقط در نظر گرفتن داده‏هایی که پیش از این در نظر گرفته بودیم) می‌شود. از‌این‌رو، این روش سوینبرن را استدلال انباشتی می‏نامیم؛ گویی با انباشت قراین و داده‏های ‏جدید بر قراین قبلی احتمال وجود خدا بیشتر و بیشتر از قبل می‌شود.

اما روشن است که در مقابل داده‏هایی که سوینبرن برای افزایش احتمال فرضیه خداباوری مطرح می‏کند داده‏هایی هم وجود دارند که احتمال وجود خدا را کاهش می‏دهند. در این میان، می‏توان به داده‏هایی نظیر وجود شرور و استدلال اختفای خدا اشاره کرد که از نظر سوینبرن شرور مهمترینِ آنهاست. از همین رو، به بحث دربارۀ شرور، به عنوان داده یا قرینه‏ای می‏پردازد که از نظر ملحدان قرینه‏ای بر ضد وجود خداست. اما از نظر وی، تأثیر مسئله شر اندک است به این معنا که این مسئله مقدار کمی از احتمال وجود خدا را کاهش می‏دهد؛ از‌این‌رو در مجموع داده‏هایی که فراروی ما هستند باعث افزایش احتمال وجود خدا می‏شوند. وی در نهایت مدعی است که استدلال از طریق پیوند کردن همۀ این قراین (یا داده یا مقدمات) و به تعبیر دیگر، استدلال از طریق در نظر گرفتن مجموعۀ این داده‏ها به صورت انباشتی، یک استدلال استقراییِ محتمل‏ساز را نتیجه می‏دهد؛ استدلالی که باعث می‌شود وجود خدا محتمل‏تر از عدم آن گردد.

اما سؤال مهمی که در اینجا مطرح می‏شود مربوط به سازوکار سنجش احتمال است: احتمال هر یک از گزینه‏های رقیب چگونه و با چه دستگاهی سنجش می‏شود؟ سوینبرن برای این کار از نظریه یا دستگاه بیزی استفاده می‏کند؛ از این رو، در فصل ششم به معرفی دستگاه بیزی و چگونگی تطبیق بحث حاضر بر آن پرداخته‏ایم. این فصل برای غیرمتخصصان ممکن است کمی سخت باشد؛ اما این امر نباید باعث نگرانی شود و چنانکه خود سوینبرن در رایانامه‏ای به نگارنده اظهار کرد، اساساً این دسته از خوانندگان می‏توانند از آن گذر کنند.

فصل پایانی را به بررسی دیدگاه سوینبرن اختصاص داده‏ایم و در آن نقدهایی را مطرح کرده‏ایم. به امید آنکه گامی در راستای مباحث نوین فلسفه دین برداشته باشیم.

منصور نصیری، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، پردیس فارابی (nasirimansour@tu.ac.ir)

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

پربازدید‌ترین مطالب

مطالب مرتبط
بيشتر
[Control]
تعداد بازديد اين صفحه: 85
بيشتر

آدرس: قم - میدان شهدا - خیابان معلم  پژوهشگده فلسفه و کلام
تلفن: 371160 - 025  داخلی 1388
ایمیل: phil.theo@isca.ac.ir

بيشتر
بيشتر
بيشتر
دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 09:38:56
خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)

پژوهشکده فلسفه و کلام
مجری سایت : شرکت سیگما