چکیدۀ کتاب
روش رایج در علم این است که دانشمندان، نخست، پدیدهای را مشاهده میکنند و آنگاه برای تبیین آن، فرضیهای را مطرح میکنند که به بهترین نحو آن پدیده تبیین میکند. آنها، برای انتخاب بهترین تبیین، و به تعبیر دیگر برای دستیابی به فرضیهای که بیشتر و بهتر از سایر فرضیهها آن پدیده را تبیین میکند ملاکهایی را به کار میبرند. و از رهآورد به کارگیریِ آن ملاکها به بهترین فرضیه، یعنی به فرضیهای که بهتر از سایر فرضیهها پدیده یا دادههای مورد نظر را تبیین میکند، دست مییابند.
از نظر سوینبرن میتوان همین فرایند را در فلسفۀ دین نیز جاری کرد. در فلسفۀ دین و در مباحث خداشناسی نیز میتوان پدیدههایی را در نظر گرفت که نیازمند تبییناند. آنگاه، برای تبیین آنها، فرضیههایی را ارائه و سپس بهترین آنها را با توجه به همان ملاکهای مطرح در علم انتخاب کرد. بر این اساس، ساختار استدلالی وی، در قالب استنتاج بهترین تبیین پیش میرود. در این نوع استدلال، با توجه به دادههایی که در اختیار داریم، برای تبیین آن دادهها، فرضیه یا فرضیههایی را از آنها استخراج و استنباط میکنیم؛ سپس فرضیهای را که بهتر از سایر فرضیهها، دادههای موجود را تبیین کند، به عنوان «بهترین تبیین» انتخاب میکنیم.
ادعای سوینبرن این است که در میان فرضیههایی که ارائه میشود، فرضیه «خداباوری» بهتر از سایر فرضیهها (نظیر مادیگرایی و انسانگرایی)، دادههای مورد نظر ما، نظیر نظم جهان، وجود جهان، تجربههای دینی و جز آن را تبیین میکند و ازاینرو، خداباوری بهترین تبیین برای این دادهها قلمداد میشود و به این ترتیب، عقلانیت خداباوری اثبات میشود. از نظر سوینبرن، فرضیه خداباوری حقایق حلناشده علم را تبیین میکند؛ حقایقی نظیر وجود جهان، قوانین علمی، نقش قوانین علمی در این جهان، اشتمال جهان بر انسانها و حیوانات هوشیار، معجزات، و تجارب دینی انسانها.
کتاب پیش رو، درآمدی بر تبیین و بررسی این دیدگاه سوینبرن است. فصلهای کتاب را برای رسیدن به این هدف به صورت زیر تدوین کردهایم: فصل نخست درآمدی بر معرفی سیر فکریِ سوینبرن و ساختار استدلالی اوست. با توجه به اینکه دیدگاه وی در چارچوب بحث تبیین پیش رفته، در فصل دوم به بررسی ماهیت تبیین و انواع آن پرداختهایم. این کار برای معرفی دو نوع تبیین (تبیین طبیعی یا علمی و تبیین شخصی) و توضیح تبیین نهایی که دو عنصر از عناصر اصلی دیدگاه اوست انجام شده است. فصل دوم در واقع، مباحث مربوط به توصیف تبیین را تشکیل میدهد. به همین مناسبت و در گام بعدی در فصل سوم به بحث دربارۀ توجیه تبیین پرداختهایم و معیارهای مربوط به توجیه تبیین را در دو بخشِ معیارهای احتمال پیشینی و معیارهای احتمال پسینی بررسی کردهایم تا ابزارِ اصلیِ انتخاب تبیینِ برتر را به عنوان تبیین نهایی به دست دهیم. در فصل چهارم به بحث دربارۀ خداباوری به عنوان یکی از تبیینهایِ رقیب با تبیینهای دیگر پرداختهایم. سوینبرن معتقد است که باید زنجیرۀ تبیینها به یک نقطۀ پایانی ختم شود؛ نقطهای که «پایانۀ تبیین» بوده و همۀ تبیینها به آن ختم میشود. از نظر سوینبرن، خداباوری شایستگیِ لازم برای این عنوان را دارد. برای اثبات این ادعا باید گزینههای دیگری را هم که به عنوان تبیین نهایی و پایانۀ تبیین مطرح شدهاند معرفی شوند و آنگاه همۀ آنها با توجه به دو دسته از معیارهای مربوط به سنجش احتمال پیشینی و احتمال پسینی سنجیده شوند. بر این اساس، در بخش دیگری از این فصل به معرفی سایر گزینهها و آنگاه سنجش آنها با توجه به دو معیار فوق پرداختهایم. در فصل پنجم، به استدلالهای مربوط به اثبات و رد وجود خدا پرداختهایم. این استدلالها در چارچوب تبیین مطرح شدهاند و هم از این رو، هر یک از آنها در مقدمات خود پدیده یا قرینهای را مطرح میکنند و در واقع، بهترین تبیین برای آن را خداباوری میدانند و به این نتیجه راهنمون میشوند که قرینه یا پدیدۀ مزبور بدون فرض خدا نامحتمل یا بسیار نامحتمل است و با فرض وجود خدا محتملتر میشود. معنای دیگرِ این سخن آن است که این قرینه یا داده باعث محتملتر شدن فرضیۀ خداباوری میشود. سوینبرن برای آنکه صحت این استدلال را نشان دهد میکوشد نشان دهد که احتمال پسینیِ خداباوری (یعنی احتمال خداباوری با در نظر گرفتن این جهان فیزیکی)، بیشتر از احتمال پیشینیِ آن (یعنی احتمال آن بدون در نظر گرفتن این جهان فیزیکی و صرفا با در نظر داشتن معرفت پسزمینهای) است. البته، نگاه سوینبرن به این استدلالها به نحو انباشتی است به این معنا که با لحاظ مجموع آنها در کنار یکدیگر وجود خدا با در نظر گرفتن آنها محتملتر از وجود خدا بدون در نظر گرفتن آنها (و صرفا در نظر گرفتن ویژگیِ قبلی) میگردد. پس هر ویژگیِ جدیدی که در مقدمات هر یک از استدلالها ذکر میشود قرینه یا شاهدی برای اثبات وجود خدا میشود و باعث میشود که احتمال وجود خدا با در نظر گرفتن آنها، بیشتر از احتمال آن بدون در نظر گرفتن آنها (و فقط با در نظر گرفتن ویژگی یا ویژگیهای قبلی) شود. برای مثال، استدلال از طریق نظم زمانی (یعنی استدلال از طریق یکنواختی واحد و یکپارچه جهان فیزیکی و رخدادهای آن، برای رسیدن به قوانین طبیعی ساده در جهان) نشان میدهد که احتمال وجود خدا، با در نظر گرفتن نظم، بیش از احتمال آن بدون در نظر گرفتن نظم است؛ چرا که وجود خدا (اگر وجود داشته باشد) تبیین میکند که چرا قوانین طبیعت وجود دارند، و هکذا. پس با اضافه شدن هر قرینه یا داده جدید در جهان (که همان ویژگیهای جهان است و در مقدمه هر یک از استدلالها ذکر میشود) احتمال وجود خدا با در نظر گرفتن آنها بیشتر از احتمال وجود خدا بدون در نظر گرفتن آنها (و فقط در نظر گرفتن دادههایی که پیش از این در نظر گرفته بودیم) میشود. ازاینرو، این روش سوینبرن را استدلال انباشتی مینامیم؛ گویی با انباشت قراین و دادههای جدید بر قراین قبلی احتمال وجود خدا بیشتر و بیشتر از قبل میشود.
اما روشن است که در مقابل دادههایی که سوینبرن برای افزایش احتمال فرضیه خداباوری مطرح میکند دادههایی هم وجود دارند که احتمال وجود خدا را کاهش میدهند. در این میان، میتوان به دادههایی نظیر وجود شرور و استدلال اختفای خدا اشاره کرد که از نظر سوینبرن شرور مهمترینِ آنهاست. از همین رو، به بحث دربارۀ شرور، به عنوان داده یا قرینهای میپردازد که از نظر ملحدان قرینهای بر ضد وجود خداست. اما از نظر وی، تأثیر مسئله شر اندک است به این معنا که این مسئله مقدار کمی از احتمال وجود خدا را کاهش میدهد؛ ازاینرو در مجموع دادههایی که فراروی ما هستند باعث افزایش احتمال وجود خدا میشوند. وی در نهایت مدعی است که استدلال از طریق پیوند کردن همۀ این قراین (یا داده یا مقدمات) و به تعبیر دیگر، استدلال از طریق در نظر گرفتن مجموعۀ این دادهها به صورت انباشتی، یک استدلال استقراییِ محتملساز را نتیجه میدهد؛ استدلالی که باعث میشود وجود خدا محتملتر از عدم آن گردد.
اما سؤال مهمی که در اینجا مطرح میشود مربوط به سازوکار سنجش احتمال است: احتمال هر یک از گزینههای رقیب چگونه و با چه دستگاهی سنجش میشود؟ سوینبرن برای این کار از نظریه یا دستگاه بیزی استفاده میکند؛ از این رو، در فصل ششم به معرفی دستگاه بیزی و چگونگی تطبیق بحث حاضر بر آن پرداختهایم. این فصل برای غیرمتخصصان ممکن است کمی سخت باشد؛ اما این امر نباید باعث نگرانی شود و چنانکه خود سوینبرن در رایانامهای به نگارنده اظهار کرد، اساساً این دسته از خوانندگان میتوانند از آن گذر کنند.
فصل پایانی را به بررسی دیدگاه سوینبرن اختصاص دادهایم و در آن نقدهایی را مطرح کردهایم. به امید آنکه گامی در راستای مباحث نوین فلسفه دین برداشته باشیم.
منصور نصیری، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، پردیس فارابی (nasirimansour@tu.ac.ir)