نقد و ارزیابی کارنامه «تصوف» در شرایط امروز جامعه چه لزومی دارد؟
در حریم عرفا
به بهانه کارهای ناصواب برخی صوفیان نباید اصل «عرفان» را مورد خدشه قرار داد
دکتر همایون همتی
دکترای ادیان و عرفان و دانشیار دانشکده روابط بینالملل
درباب واژه تصوف، تاریخ پیدایش و سیر تحول آن فراوان سخن گفتهاند. بتازگی محققان اروپایی با رویکردهای مختلف به مطالعه علمی تصوف رو آوردهاند. نسل پیشین اسلامشناسان و خاورشناسان اروپایی آثار ارزشمندی در مورد تصوف ارائه کردند و نام کسانی مثل نیکلسون، کربن، آنه ماری شیمل، ماسینیون و ایزوتسو از نامهای ماندگار این حوزه شده است.
در جامعه ما از دیرزمان ردیه نویسی علیه تصوف مرسوم بوده و نزاع فقهیان و صوفیان، نزاعی دامنهدار و دیرپا بوده است.
در دوران معاصر، تصوف تحولات جدیدی یافته است. سلسلهها، مکتبها و حتی جنبشهای جدیدی در حوزه تصوف پدید آمدهاند که نیاز به تحقیقات تازهای در این باب دارد.
امروز جامعهشناسان، روانشناسان، فیلسوفان دین و مردمشناسان، به مطالعه ابعاد مختلف تصوف میپردازند و رشتههای جدیدی در این زمینه به وجود آمده است. مثل فلسفه عرفان، معرفتشناسی عرفان، پدیدهشناسی عرفان، تاریخ عرفان، مطالعات مقایسهای عرفان (عرفان مقایسهای)، جامعهشناسی عرفان، روانشناسی عرفان، روششناسی عرفان، گونهشناسی عرفان (Typology) و حتی زبانشناسی عرفان و دهها کتاب و صدها مقاله در این رشتهها نگارش یافتهاند.
مطالعات تازهای نیز در باب نسبت دین و عرفان، عرفان و فلسفه، عرفان و جامعه، عرفان و هنر، عرفان و علم، عرفان و سیاست و موضوعات مشابه صورت گرفته است که مطالعات همبسته یا همپیوند (Correlative Studies) نام گرفته است.
پژوهشگران غربی به دستهبندی انواع عرفانها نیز پرداختهاند که از آن میان میتوان به عرفانهای دینی، سکولار، آرکائیک، عصر جدید، عرفانهای دارویی، عرفان طبیعی، عرفان خود یا نفس اشاره کرد.
امروز صدها جامعهشناس دین در اروپا و امریکا به بررسیهای میدانی و جامعهشناختی در باب فرقههای عرفانی و عرفانهای «عصر جدید» (New Age) اشتغال دارند که از آن میان میتوان به کسانی مثل آیلین بارکر، برایان ویلسون، جورج کریسایدز، پل هیلاس و هَنِگراف اشاره کرد.
روانشناسان دین نیز با رویکردهای علمی مختلف درباره تحول روحی، رفتاری و شخصیت عارفان و حالات آنان مثل خلسه، جذبه، کرامات و بخصوص مسأله تجربههای عرفانی (Mystical Experience) و پدیدههای فراروانشناختی و فراحسی (ESP) پرداختهاند و صدها چهره نامدار روانشناسی از ویلیام جیمز، کارل گوستاو یونگ، تا بِیت هالامی و آبراهام مزلو در این زمینه آثار علمی مفیدی پدید آوردهاند.
چیستی «تصوف» و وجه تمایز آن با «عرفان»
با توجه به مطالعات و تجارب علمی، ما محتاج دو گونه نگاه و رویکرد در مطالعه عرفان و تصوف هستیم؛ یکی نگاه «جامعهشناختی» و دیگری نگاه «معرفتشناختی».
نگارنده به دلایلی که اینجا مجال تشریح آن نیست همواره بین «عرفان» (Mysticism) و «تصوف» (Sufism) فرق قائل است. هرچند این دو وجوه تداخل و اشتراک زیادی با هم دارند بخصوص در حوزه تمدن اسلامی.
امروزه محققان، «تصوف» را عرفان اسلامی (Islamic Mysticism) مینامند و آن را پدیدهای خاص حوزه تمدنی اسلام به شمار میآورند و «عرفان» را پدیدهای عام و جاری در همه ادیان و فرهنگها میدانند. دلایل این موضوع در جای خود باید تبیین شود.
با توجه به این تفکیک و تمایز، «تصوف» را بیشتر یک جریان و جنبش اجتماعی- سیاسی میدانیم که البته دارای درونمایههای معرفتی نیز هست و «عرفان» بیشتر نوعی معرفت و تجربه روحی است.
در مورد تصوف لازم است با «رویکرد جامعهشناختی» به مطالعه خاستگاههای آن، سیر تحول آن، نسبت آن با جامعه، حکومت، سیاست و گروههای اجتماعی بپردازیم زیرا تصوف پدیدهای دارای سازمان و تشکیلات خاص، سلسله مراتب خاص، آداب خاص، مناسک تشرف (Rites of Passage) و البته عقاید و اعمال و مناسک خاص است. تصوف در طول تاریخ، نوعی فرهنگ رفتاری و سبک زندگی خاص را نیز ایجاد کرده و لازم است همه اینها با دو نگاه «جامعهشناختی» و «معرفتشناختی» مورد ارزیابی دقیق علمی قرار گیرند.
«نگاه جامعهشناختی» تصوف را همچون یک نهاد اجتماعی (Social Institution) با تشکیلات (Organization) خاص مطالعه میکند که دارای تأثیر متقابل با جامعه است؛ اما «نگاه معرفتشناختی» به تحلیل فلسفی، الهیاتی و محتوایی جهانبینی تصوف و ارکان عقاید آن میپردازد، پیشفرضهای آن را مورد تحلیل قرار میدهد و ساختار معرفتی آن را بررسی میکند. در باب روش شهودی و چگونگی حجیت و اعتبار آن به بررسی میپردازد و اینکه مثلاً تجارب عرفانی با واقع و نفسالامر مطابقت دارند یا نه و اینکه روش شهودی (Intuitive Method) اساساً قابل اعتماد و معرفتزا است یا خیر و آیا میتوان روی تجربههای شخصی درونی، یک علمِ عینی تعمیمپذیر بنا کرد یا نه. این پرسشها امروز در فلسفه عرفان یا معرفتشناسی عرفان مورد بحث قرار میگیرند. کتاب «عرفان و فلسفه» استیس نمونهای از این دست تحقیقات است.
نقد و ارزیابی کارنامه تصوف
در طول تاریخ، هم در جامعه ما و هم در دیگر جوامع، سلسلههای صوفیانهای (Sufi Orders) با رهبری، تشکیلات، سلسله مراتب و آداب خاص پدید آمدهاند. این سلسلهها در طول تاریخ و دوران معاصر با حکومتها دارای مناسبات و روابطی بودهاند. برخی نیز علیه حکومتها شوریدهاند و بدینسان جنبشهای صوفیانه پدید آمده است. اینها همه نیاز به مطالعات گسترده جامعهشناختی دارد. همچنان که تحول روحی عارفان در اثر تجربههای معنوی، نیاز به مطالعات روانشناختی دارد ادعاهای معرفتی صوفیان نیز نیازمند تحلیلهای فلسفی، الهیاتی و هرمنوتیکی است.
تصوف مثل هر جریان اجتماعی و معرفتی دیگری میتواند و باید مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد. نقد تصوف نباید محدود به ابعاد فقهی شود و میتوان از ابعاد مختلف کلامی، تفسیری، فلسفی، اخلاقی، سیاسی، جامعهشناختی به نقد و ارزیابی آن اقدام کرد. حتی نقد عملکردهای سلسلههای صوفیانه در جوامع مختلف نیز باید در دستور کار قرار گیرد. اخیراً چند اثر در این مورد به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
«نقد و ارزیابی کارنامه تصوف» کاری است که در جامعه ما بسیار مورد غفلت قرار گرفته است و در برخی نزاعهای فقهی جزئی خلاصه شده است. شادروان دکتر زرینکوب در آثار ارزشمند خویش بخصوص دو کتاب «ارزش میراث صوفیه» و «جستوجو در تصوف ایران» با شیوهای عالمانه و منصفانه به این مهم پرداخت ولی دریغا که کارهای ایشان پی گرفته نشد و ادامه نیافت.
در گذشته تاریخ ما مسلمانان و جامعه ایرانی، افزون بر فقیهان هوشیار و غیرتمند حتی پارهای فیلسوفان همچون ملاصدرای شیرازی به نقد تصوف پرداختهاند. کتاب «کسر اصنام الجاهلیه» ملاصدرا در این خصوص معروف است. برخی صوفیان همچون قشیری، غزالی، هجویری و ابنجوزی نیز در آثارشان به نقد برخی صوفیان ناصافی و اعمال ناصواب و افکار بدعتآلود آنان پرداختهاند.
به صراحت میگویم تجربه بیش از 4 دهه معلمی در دانشگاههای داخل و خارج و مطالعه مستمر و گسترده در مورد نظامهای عرفانی و پدیده تصوف به من نشان داده است که با توجه به وضعیت فرهنگی امروز جامعه ما، ردیهنویسیهای مرسوم سنتی دیگر کارایی ندارد و باید به ارزیابیهای علمی جدید روی آورد.
ما امروز بجد نیازمند یک آسیبشناسی همه جانبه دقیق و علمی به دور از شائبههای سیاسی و علمی در مورد تصوف هستیم و این رسالت در وهله نخست بر دوش عالمان، دانشگاهیان و فرزانگان جامعه است. حتی باید به شیوه علمی و با کمال انصاف و واقعبینی به نقد عملکرد سلسلههای صوفیه و تأثیرات اجتماعی- سیاسی آنان نیز پرداخت. حوادث چند ساله اخیر جامعه ما این ضرورت را تشدید و تأکید میکند.
ما به انجام پروژههای علمی در این خصوص نیازمندیم. این بهدلیل رسوخ انکارناپذیر تصوف در تاریخ ما، هویت ما و بافت ساختار جامعه ما نیز هست. همین جا باید فوری افزود که هرگونه مطالعه درباره تصوف نباید خدمات تاریخی بعضی صوفیان را نادیده بگیرد یا متون ارزشمند عرفانی را کم بها دهد یا در پی حذف تمایل معنوی ریشهدارِ انسان و گرایش عرفانی او برآید.
جامعه به معنویت و اخلاق نیازمند است. نباید به بهانه بعضی خطاها یا کارهای ناصواب و بدعتآلود بعضی صوفیان، اصل عرفان و معنویتگرایی را مورد خدشه قرار داد. این کار، سخت زیانبار است. در کنار نقد صوفی گری و پدیده درویشی باید عالمان شایسته و عرفانشناس به عرضه درست عرفان اسلامی بپردازند. عرفان ناب توحیدی بیشبهت و بیبدعت.
در مطالعه علمی تصوف و ارزیابی دقیق آن باید هم به مزیتها و هم به آسیبها توجه نمود. کار علمی هیچ اشکالی ندارد اما نباید با اغراض سیاسی آلوده شود.
همسایگی تصوف و روشنفکری دینی
تأثیر ماندگار و گسترده تصوف بر کل تاریخ و جامعه و باورهای ما، یک واقعیت (Fact) انکارناپذیر است و از عواملی است که مطالعه و نقد علمی این جریان را ضروریتر میکند. امروز نیز بعضی از روشنفکران جامعه ما با تأثیرپذیری و بهرهگیری از آثار و افکار صوفیان به طرح عقاید دینی پرداخته و میپردازند و میکوشند تا طرحی نو در «دینشناسی» دراندازند و بدینسان نگاه و قرائتهای تازهای از باورهای سنتی دین مثل توحید، نبوت، وحی و معاد به دست دادهاند که گاه ناصواب و دفاعناپذیر است. گاه نیز همچون بعضی صوفیان به فقه و فقیهان تاختهاند یا از فقه و دین حداقلی سخن راندهاند و گاهی نیز با برداشتی خاص از آرای ابنعربی، مولوی، غزالی و دیگر عارفان و صوفیان به دفاع از مفاهیم و مقولاتی مثل پلورالیزم دینی، حقوقبشر و دموکراسی پرداختهاند.
این روشنفکران در مورد تفسیر ایمان، معنای زندگی، دغدغههای وجودی و مسائل اگزیستانسیل بشر، کاملاً از آرا و افکار صوفیان تأثیر پذیرفته و خود در آثارشان بدان تصریح نمودهاند. تکیه بر «حیرت و ذوق ایمانی» به جای «عقاید و مناسک دینی» یا سخن راندن از «قبض و بسط معرفت دینی» یا سخن گفتن از «بسط تجربه نبوی» نمونههایی از این تأثیرپذیریها است.
در مطالعه علمی تصوف، حتی لازم است به روشهای تفسیری صوفیان و شیوه استفاده آنان از قرآن و از احادیث پیشوایان دین(ع) پرداخته و معلوم شود تفسیرها و معناگذاریهای آنان از این آیات و احادیث تا چه حد معتبر و قابل دفاع است. بخصوص تحقیق سَنَدی در مورد احادیث مورد قبول صوفیان، یک نیاز تحقیقی مبرم است. بسا دیدهایم که کلمات قصار یا ضربالمثلهای عربی، به جای حدیث در آثار آنان مورد استناد قرار گرفته است.
تصوف بخصوص آنگاه که در قالب سلسلهها تبلور مییابد امری یکدست و یکپارچه نیست. مکتبها و نحلههای مختلف دارد که البته همگی دارای اصول مشترکی نیز هستند. چنانکه جریان موسوم به «روشنفکری دینی» نیز جریان واحدی نیست بلکه یک طیف گسترده است و امروز دچار نوعی نقد درون گفتمانی و حتی نوعی فروپاشی شده است. این طیف نیز از پاره جریانهایی تشکیل شده که گاهی یکدیگر را نفی و نقض میکنند و این ادعا را میتوان با مراجعه به مصاحبهها و مقالههای چهرههای عمده این جریان فکری اثبات نمود.
همنشینی عرفا و فقها
جامعه امروز ما نیاز شدیدی به آرامش، دوستی، برادری و همدلی دارد. نباید بهنام نقد، کار سیاسی کرد، فضا را برآشفت و به تفرقه و اختلاف دامن زد. مراقبت از سلامت علمی هرگونه کار فرهنگی برعهده همه نیروهای فرهنگی و خردمندان کشور است. در میان صوفیان هم مسلمانان مخلص و هم شیعیان فراوانی وجود داشته و دارد. نباید بهنام نقد تصوف، جنگ شیعه و سنی راه انداخت یا موجب خدشهدار شدن وحدت مسلمانان شد.
از حوزههای علمیه نیز صدای واحدی برنمیخیزد. سلایق و اذواق مختلفی در حوزهها هست. پارهای روحانیان بوده و هستند که عرفان ستیزند. همانها که حضرت امام(ره)، آن عارف سفرکرده، در «منشور روحانیت» دردمندانه از آنان شکوه کرد که کوزه آبی را که فرزندم از آن نوشید آب کشیدند! نباید این حکایتهای اندوهزا و اسفبار دیگر تکرار شود. البته ما همواره در حوزهها فقیهان عارفمشرب بزرگی داشته و داریم که موجب فخر بشریتاند.
ولی نباید از یاد برد که عرفانستیزانی نیز داشته و داریم که هر اندیشه لطیف و معنوی را بهنام درویشی و صوفیگری محکوم میکنند. در مطالعه و ارزیابی تصوف باید هم به آرای این بزرگان مراجعه نمود و هم از افراط و تفریط بالمره پرهیز کرد.
در مورد نحوه آموزش عرفان، لزوم تدوین متون درسی برای این رشته، آموزههای عرفانی، نسبت دین و عرفان و تحقیقات در شاخههای مختلف مطالعاتِ مرتبط با عرفان که نام بردم اکنون مجال بحث نیست و امید میبرم که در آینده در مصاحبهها و مقالههای دیگری به آن موضوعات نیز بپردازم.